همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: در نمایشنامه کلفتها دو کلفت به اسم کلر و سولانژ هر بار با بیرون رفتن خانمشان به اتاقش میروند، لباسهایش را میپوشند و در نقش او از هم تعریف میکنند، همدیگر را تحقیر میکنند و در نهایت نقشه قتلش را میکشند. این نمایشنامه بارها در ایران روی صحنه رفته و بازخوانیهای متعددی هم از آن شده است. این روزها هم نمایش «خانوم» به نویسندگی و کارگردانی تینا بخشی در خانه هنرمندان روی صحنه است. تینا بخشی طراح صحنه و گریم و بازیگر است و خانوم اولین کارگردانی اوست که تجربه کاملا موفقی است. با او در باره این اجرا صحبت کردیم:
از فرایند نوشتن متن شروع کنیم. چه شد سراغ کلفتهای ژان ژنه رفتید و در فرایند بازنویسی چه اتفاقی افتاد؟
کلفتها برای من نمایشنامه عزیزی است. این کار را سال ۹۲ با اسم خواهران پاپن در تالار محراب با کارگردانی مریم مالمیر اجرا کردیم و من بازیگر و طراح گریم بودم. من شاگرد استاد سمندریان بودم و این متن به دلیل این که متن جمع و جوری است، همیشه در آموزشگاه تمرین میشد و من آن را گوشه ذهنم داشتم. تا این که برای کارگردانی ارشد باید پایاننامه میدادم. آن سال قتل بابک خرمدین به وسیله پدر و مادرش اتفاق افتاد و این ماجرا باعث شد مدت زیادی به شباهت این قتل با قتلی که خواهران پاپن در فرانسه انجام دادند، فکر کنم. به این فکر کردم که چرا این خشم و قربانی کردن انقدر زیاد است و اساسا چرا در همه جای دنیا ما روزبهروز دچار خشم بیشتری میشویم؟ چه خشم طبقه فرودست به طبقه فرادست و چه حتی در خانواده. ما در قتل بابک خرمدین مادر و پدری را دیدیم که خیلی راحت پسرشان را کشتند و تکه تکه کردند. حتی شاهد بودهایم نزاع سر یک تصادف کوچک به قتل انجامیده است. این خشونتها که به جنایت منجر میشود، نشان میدهد ما خشمهای انباشتهشده داریم و طی یک اتفاق برونریزی میکند و باعث میشد دست به قتل بزنیم.
این باعث شد خیلی بیشتر روی خواهران پاپن که کلفتها بر اساس داستان آنها نوشته شده تمرکز کنم تا خود متن. با مشورتی که با مهران رنجبر به عنوان دراماتورژ کار داشتیم، خود نویسنده یعنی ژنه را هم وارد کار کردیم. به این فکر کردیم خود شخصیت ژان ژنه هم یاغی است و با هیچ چارچوبی خودش را نبسته است. چون شخصیتهای نمایشنامههایش هم از میان قشر فردوست و اغلب جنایتکار هستند و خودش هم از این دست است، به این فکر کردیم این آدم چقدر میتواند در خلق شخصیتهایش بین خیر و شر و درستی و نادرستی دچار چالش باشد. به همین دلیل خودش را وارد قصه کردیم و سعی کردیم در نمایش خانوم این چالشها را برایش ایجاد کنیم. در نقدها خیلی به ژنه گفته شده که این متن را بر اساس خودش نوشته است و او هم این قضیه را هیچ وقت نه رد کرده و نه تأیید کرده است. فکر میکنم خودش همزیستی بلندی با شخصیت کلفتها داشته است.
یا اینقدر درگیر این ماجراها بوده که اگر قبول کنیم خواهران پاپن واقعا وجود داشته اند، میتواند تا این حد با آنها همذات پنداری کند و آنها را به شکل همان جفت ابدی جانی و مقدس که در متن هم گفته میشود، روی صحنه بیاورد.
چند تا چیز اصولا مانیفست ژان ژنه است. یکی اش همین جفت ابدی جانی و مقدس است که در مورد عشق میگوید و این که هر جا که عشق نیست خشونت و دیکتاتوری است. مسئله دیگری که وجود دارد این است که به دلیل این که مدتها خدمتکاری کرده، تمرکز عجیبی روی اشیا دارد. او میگوید اشیا ما را لو میدهند. مثلا اگر به خانه کسی برویم و چای بخوریم اتمسفری از ما در آن خانه و در آن لیوان چای باقی میماند. این اشیا در طول زندگی ژنه برای او خیلی مهم بودند و اصلا زندگی عاطفیاش را به خاطر طناب و طناب بازی رها میکند. به همین دلیل در طراحی صحنه شیئ واقعی نداریم. اگر گل هست، کاغذی است و اگر تلفن یا ساعت هستند فقط شکل نور روی دیوارند و انگار اثری از آن تلفن یا ساعتند. تماشاگر را با صحنهای مواجه کردم که وقتی وارد سالن میشود، با اسپری گلی که زدهایم بوی گل را حس میکند، ولی آنچه میبیند گل واقعی نیست. این شاید وام گرفته از تفکر اصلی خود ژنه است.
در متن کلفتها جای کلر و سولانژ بارها عوض میشود. اما در کار شما این جابهجایی خیلی بیشتر شده است. واقعا معلوم نیست کدام کلر است و کدام سولانژ. حتی اسم واقعی کلفتهایی که واقعا خانمشان را کشته بودند یعنی لئا و کریستین را هم روی هم میگذارند.
ما در کارگردانی این کار مدام یک قانون را میگذاریم و بعد آن را نقض میکنیم. در ابتدای نمایش بازیگر نقش ژنه عکس خواهران پاپن را نشان میدهد و اسمشان را میآورد و خیلی عیان میگوید که خواهران پاپن کلفتهایی بودهاند که خانمشان را کشتند. اما بعد شخصیتها کاغذهای او را پاره میکنند و خودشان اسمشان را انتخاب میکنند. اینجا اولین مواجهه ما با این است که مخلوق زیر اساسنامه خالق نمیماند و خودش این قاعده را میشکند. بعد هم وقتی ما چیزی را مینویسیم و مکتوب میکنیم به آن بار قانون میدهیم. وقتی قانون میشود، هرچقدر هم کسی بخواهد از این چهارچوب پیروی نمیکند، نمیتواند از زیر برچسبها رها شود.
اینها به همین دلیل خودشان را گاهی اشتباهی به اسم اصلی خواهران پاپن صدا میکنند. این برگشت و خود شدن، دقیقا همان مانیفست جفت ابدی جانی و مقدس است. همه این شخصیتها یکی هستند و همه شان ژان ژنهاند. تنها کسی که اسمش را خودش معرفی میکند ژان ژنه است که یک بار در اول کار میگوید من ژان هستم و یک بار آخر کار میگوید ژان ژنه.
کمی در باره حضور شخصیت ژان ژنه در کار صحبت کنیم با قیافه ای شبیه خود ژان ژنه و با همان پیراهنی که در عکسهایش میبینیم و لبه های آستینش بالا زده شده است. در کار نویسندهای را میبینیم که با شخصیتهایش درگیر است. بعضی وقتها او کنترل شخصیتها را در دست دارد و بعضی وقتها شخصیتها هستند که به جای او مینویسند و اتفاقات را کنترل میکنند. اما در نهایت او پیروز است.
قلم و کاغذ را به عنوان نماد قانون گذاری در کار آورده ام. قلم مهمترین ابزار یک نویسنده است که گاه دست کاراکترهای نمایشنامه میافتد. اما حتی زمانی که قلم را در دست دارند، نمیتوانند از دیکتاتوری او رها شوند و در نهایت چیزی میشود که او میخواهد. حتی اگر قدرت هم عوض شود، باز دیکتاتوری سر جایش است. چون اساسا آن عامل اصلی دیکتاتوری از بین نمیرود. فقط ابزارش دست شخص دیگری میافتد. این خیلی برایم مهم بود. در مورد شباهت بازیگر ژان ژنه به او هم باید بگویم سعی کردیم در فرم لباس و نداشتن مو، شمایی از ژان ژنه را به بازیگر بدهیم. اما تمرکزم روی این نبود که جدا از لباس و آرایش سر و صورت چیز دیگری از خود ژان ژنه یا داستان زندگی او بیان شود. برای من مهم آن خط فکری متن کلفتها بود و این که آن را برای تماشاگر ایرانی آداپته کنم. البته این را هم بگویم که متون ژنه تحت تأثیر جغرافیای فرانسه قرار ندارد به همین دلیل میتواند متنها در هر جای دیگری باشد.
خود ژنه میگوید اگر بنا بود نمایشنامهای را روی صحنه بیاورم که زنان در آن نقش دارند، میخواستم این نقشها به وسیله پسران بالغ اجرا شود. در کار شما هم در نهایت شخصیت خود ژنه است که لباس مادام را میپوشد و نقش او را بازی میکند.
بله. خیلی روی این تمرکز داشت که نقش زنان را پسران بازی کنند. اما با تمام اصراری که داشت در اولین اجرای این متن هم زنان نقش این دو کلفت را بازی کردند. من حدود سی اجرا از این متن را دیدم و خیلی جالب بود که در همه آنها هم نقش کلفتها را زنها بازی میکردند. ژنه میگوید اسم متن را کلفتها گذاشتم و میخواهم مردان بازی کنند. وگرنه اسم متن را خدمتکاران میگذاشتم که واقعا مردها بازی کنند. اما از واژهای بی جنسیت استفاده کردم. میخواهم این تناقض وجود داشته باشد. من به این فکر کردم که در خدمتکاری اساسا روحیات یک زن مشخصتر است، اما برای این که به حرف ژان ژنه هم وفادار باشم، او را وارد قصه کردم تا خودش نقش خانوم را بازی کند. خواستم چون کارگردانهای دیگر در جهان به حرفش گوش ندادند، خودش در این اجرا نقش زن را بازی کند!
شیوه تمرینها چطور بود؟ چطور به این بازیها اکسپرسیونیستی رسیدید؟
ذهن من هیچوقت رئال نبوده است. در طراحی لباس و گریم هم که میکردم، هیچ وقت دوست نداشتم رئال کار کنم. به همین دلیل در اولین تجربه کارگردانیام برایم مهم بود که شیوه کار اکسپرسیونیستی خیلی قوی باشد. خیلی اصرار داشتم که دیالوگها موبه مو مثل آنچه در متن نوشته ام، گفته شوند.
ژان ژنه از نویسندگان ابزرودی است که بر خلاف دیگر ابزوردنویسان، پیچیده نویس است و در متنهایش داستان وجود دارد. سعی کردم این پیچیدگیها در حد توانم در اجرا مشخص باشد. به همین دلیل دو سال روی متن زمان گذاشتم. از بازیگران هم خواستم حتی یک نقطه یا ویرگول حذف نشود. در مقابل دستشان در خلق عمل باز بود. زمان زیادی روی نمایشنامه خوانی گذاشتیم. ما یکدفعه وارد پروسه اجرا شدیم و برای اجرا یک ماه بیشتر زمان نداشتیم. این اصلا خوب نیست و از آن دفاع نمیکنم. ولی بازیگران تمام توانشان را گذاشتند.
از طراحی صحنه بگویید. یک صحنه با چند قاب بزرگ و دو مکعب و لباس زنانه قرمز.
من اصلا قرار نبود طراح صحنه کارم باشم. اتفاقی بود که یکدفعه افتاد. مهمترین ابزار صحنه ما همان لباس قرمز است که یک سال قبل خودم آن را طراحی کرده بودم. ما مدام همدیگر را از روی لباس قضاوت میکنیم. این لباس قرمز هم نمادی از خانم بود و قشر بورژوا و هم این که لباس از پلاستیک است که ماندگار است. ما همه از بین میرویم، ولی این پلاستیک نه. این لباسی است که تجزیه نمیشود و به عنوان نمادی از خانم تفکر او که ماندگار است، برایم خیلی مهم است. از طرف دیگر اعتماد به نفس نداشتن دو کلفت که جرأت ندارند لباس را بپوشند و فقط پشتش میایستند. برایم مهم بود. اینها در درون خودشان این طغیان گری را ندارند که بخواهند طور دیگری باشند.
به همین دلیل این لباس مهمترین آکسسوار نمایش است و همین طور گلهایی که فقط بویش را حس میکنیم. کف صحنه هم از پلاستیک است و شخصیتها روی چیزی پا گذاشته اند که منسوخ نمیشود و از بین نمیرود و از آن نمیتوانند بیرون بیایند. فقط نوری است که گاهی میتابد و به آنها فضای تنفس میدهد. این نور را در آخر روی لباس خانم میبینیم. صحنه را یک روز قبل از اجرا مجبور شدم عوض کنم و همزمان ورود اولین تماشاگران صحنه آماده شد و این فشار زیادی روی من داشت، ولی فکر میکنم الان درستترین صحنه ای است که میتوانست برای کار من وجود داشته باشد.
- خیلیها تئاتر را رها کردهاند| اعتقادی به حضور سلبریتیها در کارم نداشته ام| به جای خنده نیازمند تفکر هستیم
- روی نمایش عروسکی سرمایهگذاری کنید و نتیجه اش را ۲۰ سال بعد ببینید
استقبال از کار چطور بوده است؟
استقبال خیلی خوب بوده و در سایت تیوال هم نقدهای خیلی خوبی از تماشاگران میخوانم. فکر میکردم این پیچیدگی متن و اجرا آن را برای تماشاگر گنگ کند. بخشی از این گنگی عامدانه بود، ولی بخشی هم ترسناک بود. چون میخواستم در نهایت خط فکریام را تماشاگر متوجه شود. اما فهمیدم تماشاگر اگر شناختی هم از داستان کلفتها ندارد با داستان ما پیش میآید و ایده کار را متوجه میشود. این برای گروه ما خیلی اتفاق خوشایندی بود
نظر شما